کتاب تو

کتاب تو

من روز می آیم، شب می آیم و هروقت که اینجا هستم پنجره ها کاملا بازند، مثل اینکه هیچ وقت اخبار شبانگاهی با فیلم ترسناک ندیده ای روی بالای براون استون در آن طرف خیابان کوچک و قصر مقابل ساختان تو می نشینم و ظاهر میکنم جرج بیچاره اثر با قولا فاکس را می خوانم بات همکارانم بیام میدهم (ها) بای دوستی زنگ میزنم که مثلا دیر کرده و بلند اعلام می کنم که بیست دقیقه ی دیگر هم منتظرش میمانم این بخاطر همسایه ای است که شاید به مرد وروی پله شک گرده و در کمین باشد زیاد فیلم دیده ام و حاظر التى ترفند توی یعنی باز گذاشتن درید الجارته دارم به جهانت وارد شوم اگر باد درست بوزد بوی غذای حاضری ات را می فهمم و صدای آهنگ ومپایر ویکند را می شنوم که داری به آن گوش می کنی و اگر تظاهر کنم که دارم تخمیازه میکشم و هم زمان بالا را نگاه کنیم می توانم تو را در حال وقت گذرانی خمیازه کشیدن و نفس کشیدن بینم همیشه همین طور بوده ای؟

از متن کتاب

برای عشق حاضرید چه کنید؟ برای کتابفروش با موشی که در مسیر زندگی اش به دختری می رسد که آرزوی نویسندگی در سر دارد جواب کاملا روشن است؟ هر کاری

گرفت و بر یک که استادیار دانشگاه است و روی پایان نامه اش کار بی گناهی گذرش به کتابفروشی ویست و بلخ می خورد جایی که جو گلدبرگ کار می کند. همان نگاه اول کافی ست تا جر فهد یک همای آن چیزی است که در زندگی اش می خواسته دختری شاد سرسخت بالمحمدی نافذ و نگاهی جذاب جست و جویی ساده در شبکه های اجتماعی به جو کمک می کند یک را به خوبی بشناسد و هوشی که برای نفوذ در دنیای مجازی بکار می برد او را به یک نزدیک می کند. به زودی یک هم احساس میکند جو را امخصوص او ساخته اند

رمانی روان شناختی با داستانی عاشقانه برای علاقه مندان به زمان های دختر گمشده و روانی امریکایی.>

<< مسحور کننده و ترسناک.>>

استیون کینگ